«نَه» به سرزنش (ادامهٔ «نه»ی هفتم)
نویسنده: علیاکبر مظاهری
ادامهٔ پاسخها به سؤال «در برابر رفتارهای ناشایستهٔ همسرمان چه کنیم؟»
۳. تغافل کنیم.
تغافل یعنی چشمپوشی بزرگوارانه. کردار ناشایست شخص را به رخ او نکشیدن. میدانیم، اما گویا نمیدانیم. او میفهمد که ما میدانیم، اما به رخ او نمیکشیم. همین کار سبب اصلاح و جبران میشود. تغافل، طرف را شرمنده میکند و به اصلاح و جبران وامیدارد.
امیر مومنان(ع) فرمودهاند:
«مِن اَشرَفِ اعمال الکَریم غَفلَتُهُ عَمّا یَعلَم»؛ از شریفترین کردار کریمان بزرگوار، چشمپوشی بزرگوارانه است از آنچه که میدانند است.(آری! بسیاری از دانستهها را نادانسته انگاشتن و بر پارهای از امور، چشمپوشاندن، حقا که خصلتی است فرخنده.) (نهجالبلاغه، حکمت ۲۲۲)
۴. تشویق کنیم!
چگونه تشویق کنیم؟ کار مورد ملامت را میشود تشویق کرد؟ آری؛ اینگونه:
نقطۀ مقابل کار مورد ملامت او را بنمایانیم.
بنابر مثال: بهجای ملامت آدم وسواسی، خوبیهای رهایی از وسواس را بیان کنیم. در هرکسی، هرقدر هم اوصاف یا رفتار منفی داشته باشد، میتوان صفات و کردار مثبتی یافت و آن را به رخ او کشید.
حکایت
دانشآموزی در درس املاء ضعیف بود. غلطهای بسیار داشت. معلمش، او را به سبب غلطهایش سرزنش میکرد. نتیجه معکوس شد. هرچه معلم او را سرزنش میکرد، غلطهای او بیشتر میشد: غلطهای دانشآموز ← سرزنش معلم ← افزایش غلطها ← زیاد شدن سرزنشها... . و این سیر صعودی همچنان ادامه داشت. نمرۀ دانشآموز داشت به صفر نزدیک میشد.
ملامتهای معلم، سطح عزت نفس دانشآموز را کاهش و غلطهای املاییاش را افزایش میداد. افزایش غلطهای املایی دانشآموز، معلم را کلافه میکرد و باعث میشد دانشآموز را بیشتر نکوهش و جریمه و تنبیه کند.
مدیر مدرسه به معلم گفت: تصحیح املای او با من.
مدیر دانا شیوهای ابتکاری به کار گرفت. او به جای گرفتن غلطها و دادن نمرۀ منفی، به کلمات صحیح دانشآموز نمرۀ مثبت میداد و او را به دلیل نمرههای خوبش تشویق میکرد. نتیجۀ زیبایی حاصل شد: نمرهها رو به بالا گرفت تا به جای مطلوب رسید.
سرزنش نکردن و ندادن نمرۀ منفی، و تشویق کردن و دادن نمرۀ مثبت، عزت نفس دانشآموز را بالا و بالاتر برد تا به نقطۀ مطلوب رسید.
آنگاه مدیر، دانشآموز را به معلم برگرداند و تصحیح املا، به شیوۀ معمول بازگشت و مسئله حل شد.
این شیوه از بهترین شیوههای تربیتی است.
شیوۀ نیکوی کشیش کتاب «بینوایان» ویکتورهوگو، «ژان والژان» را ادب کرد.
۵. او را برای اصلاح و جبران کمک کنیم.
مثلاً آدم وسواسی را به درمان تشویق کنیم. وسواس، قابل درمان است. البته حوصلهورزی میطلبد و مداومت.
- اضطراب از ریشههای وسواس است. به آدم وسواسی استرس وارد نکنیم. عوامل اضطرابش را رفع یا کم کنیم.
- رواندرمانی نیاز دارد. او را با رواندرمانگری ماهر ارتباط دهیم. سپس در انجام راهکارهای درمانی کمکش کنیم.
- روانپزشکی نیاز است. او را با روانپزشکی حاذق ارتباط دهیم. سپس در مصرف داروها و انجام راهکارها یاریاش کنیم.
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
برای دنبال کردن رسانههایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
https://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
سلام
من و خانواده ام خارج از کشور زندگی می کنیم.
دور بودن از فامیل و ایران باعث می شه که با ایرانیهای دیگر که هر کدوم مثل فامیلمون هستن رفت و آمد داشته باشیم. تقریبا سه ساله پیش توی یکی از همین رفت وآمدها با آقای جوونی آشنا شدیم که برای یه دوره تحصیلی به خارج اومده بودن در چند مرتبه رفت و آمدی که داشتیم فرد مقبولی به نظر می اومدن هم از نظر پایبندی به امور دینی و هم از لحاظ اجتماعی (البته خانواده ما هم مقید به امور دینی هستیم ) بالاخره ایشون به ایران برگشتن و هر از چند گاهی برای احوالپرسی با هم در تماس هستیم من فکر می کنم که ایشان مورد مناسبی برای ازدواج هستن؛ اما خب هم خجالت می کشم که این مورد را با خانواده ام در میون بذارم هم اینکه نمی خوام طی تماسها علنا این موضوع رو به ایشون بفهمونم؛ چون که هم خجالت می کشم هم اینکه نگرانم مرتکب گناهی نشم
خوشحال می شم اگر راه حلی رو نشونم بدید که هم عزتم حفظ بشه هم بدون گناه و معصیتی به نتیجه برسم.
با تشکر
با سلام
می خواستم اگر ممکنه من رو هم در این باره راهنمایی کنید
یکی از بستگان ما بنام آقا رضا (نام مستعار ) تقریبا دو ساله پیش مقیم آلمان شدن و به خاطر کارهای اقامتشون توی این مدت ایران نیومدن به خاطر رابطه فامیلیه تقریبا تزدیکی که داریم خانواده ام به خصوص بابام شناخت خوبی ازشون دارن اما رابطه من با ایشون تقریبا در حد سلام علیک و یا احوالپرسی بوده راستش جوون خوب و موجهی هست و منم ازش خوشم می یاد و فکر می کنم اگه موقعیتش باشه ایشون هم به این ازدواج بی میل نباشه اما هم نوضوع چطور مطرح کردنش هست هم اینکه فکر می کنم با اینکه اون هم اوی فکر این ازدواج هست اما می خواد شرایط اقامتش تثبیت تر بشه یعنی بطور غیر مستقیم علاقه اش رو به من فهمونده اما می دونن تا زمانیکه تکلیفش مشخص نشه اقدامی نمی کنه
حالا هم از یه طرف به نظرم مورد خوبی هست هم از طرفی هم نمی دونم تا کی باید صبر کنم به خانواده ام هم که روم نمی شه موضوع رو مطرح کنم هرچند می دونن اگر اون برای خواستگاری اقدام کنه هم نظر والدینم مساعده و هم با یه نامزدی کمی طولانی مدت مخالفت نمی کنن
راستش می خوام کمکم کنید تکلیفمو با این موضوع مشخص کنم آخه بعصی وقتها می گم شاید خیالات برم داشته که به من علاقه داره اما خب من هم فکر می کنم آدم خوبی هست و میشه در کنارش زندگی خوبی تشکیل داد چون توی شرایط فعلی نمی دونم باید منتظرش بمونم با نه که اگه آره تا کی؟
با عرض سلام
دختری هستم۲۵ساله که الحمدلله خواستگاران زیادی تا کنون داشته ام اما خیلی از آنها بعداز شنیدن شرایط من پا پس کشیدن تعداد فرزندان خانواده ما زیاد است خانواده ام هم خیلی مذهبی و انقلابی نیستن بیشتر این دو مورد سبب شده اند که بعضی از خواستگاری های من به مرحله جلسه اول هم نرسد البته خواستگار های مذهبی
از طرفی دوست دارم زودتر ازدواج کنم تا سنم بالا تر از این نرفته از طرفی حاضر نیستم از اعتقاداتم بگذرم برای من خیلی سخته بخوام کسی رو قبول کنم که اعتقادی به خمس دادن نداره یا رهبر رو قبول نداره یا میخواد عروسیش بزن برقص داشته باشه و ....
از طرفی فشار های خانواده هم منو اذیت میکنه همینجوریش سر مسایل اعتقادی به اندازه کافی بحث و جدال داشتیم چند سالی هم هست مسیله ازدواج منم به اون اضافه شده خوب من مواردی رو رد کردم که از نظر پدرم خوب بود ولی من نمی تونستم با یه آدمی که حتی نمازش رو هم نمی خونه زندگی کنم یا آدمی که من از نظر اون یه آدم افراطی محسوب میشم چون رهبرم رو قبول دارم و...
البته جدیدا احساس میکنم دچار مشکل جدیدی شدم و اون اینه که دیگه هیچ خواستگاری به دلم نمیشینه حتی اگه آدم مومن و خوبی هم باشه مثلا تو همین پاییز چند مورد اینجوری پیش اومد که از ظاهر هیچ کدوم خوشم نیومد چی کار کنم؟ لطفا راهنمایی بفرمایین.
با سلام
دختری هستم ۲۵ساله
جدیدا هر خواستگاری برام میاد ظاهرش به دلم نمیشینه چی کار کنم؟ از رد کردنشون هم میترسم و عذاب وجدان میگیرم به نظرتون طبیعیه که در طول حدود ۸ماه از هیچ خواستگاری خوشم نمیاد.
گاهی حتی نمی دونم چه دلیلی برای رد کردن طرف مقابل بیارم. فقط دیگه حتی دوست ندارم یه بار دیگه ببینمش از طرفی هم فشار خونواده روی بالا رفتن سنم آزارم میده لطفا کمک کنین.
سلام
درحال حاضر مسئله ای پیش آمده که از شما عزیزان درخواست کمک دارم.
پسرخاله ی من به تازگی از من خواستگاری کرده باید بگم که خاله ام اینا تهران میشینن و ما ساکن شهرستانیم. من شناخت زیادی از پسرخاله ام ندارم چون هر دیداری که بوده فقط یه احوالپرسی ساده بوده فقط میدونم از نظر ایمانی همونطوری هست که من تقریبن از همسر اینده ام انتظار دارم.
پدر ایشون پولدار هستن و نفوذ کامل روی بچه هاشون دارن و به خاطر پولشون غرور خانوادگی خاصی دارن که خانواده ام میگن در آینده ممکنه مشکل ساز بشه و من نتونم باهاشون کنار بیام چون اصولن آدم ساکتیم و دنبال جنجال نیستم. و اینکه این آقا قبلن مواد مصرف میکردن خیلی سال پیش ولی چه موادی و چند وقت رو نمیدونم. وقتی این مسئله فکر میکنم توی دلم خالی میشه ولی نمیدونم یه محبت قلبی نسبت بهش دارم شاید به خاطر ایمانشه نمیدونم باید چه کار کنم البته خانواده ام به خودم واگذار کردن ولی در کل، نظرشون منفیه ولی میگن اگه بیاد شهرستان قضیه فرق میکنه . حالا نمیدونم. فرق میکنه ؟
اجازه بدیم بیان خواستگاری بعد باهم صحبت کنیم یا تلفنی صحبت کنیم؟
باتوجه به اینکه از هم دوریم چطور میتونم شناخت پیدا کنم نسبت به ایشون؟
اینکه یکی از علت هایی که من خواستگارهای رد کردم به خاطر سنشون بوده. اصلا نمیدونم چه کنم ؟؟؟
لطفن خیلی زود راهنماییم کنید ممنوووون خیلی زیاد.
سلام و خسته نباشید
استاد من مدتی هست که به لطف خدا ازدواج کردم و اگرخدا بخواد چند ماه دیگه به قول خودتون هم آشیانه میشیم. همسرم مردی فهمیده و مهربان و بسیار زحمت کش هستن. ایشون حدود9سال با من اختلاف سنی دارن.موضوع اینه که شوهرم این اواخر تصمیم گرفته بودن که به صورت موقت، حدود یکسال ما پیش خانواده شوهرم زندگی کنیم. ولی حاج آقا همسرم خداروشکر از نظر مالی هیچ مشکلی ندارن و حتی یک واحدآپارتمان نقلی هم دارن. اما نظر همسرم اینه که فعلا یکسال ما موقتا پیش پدرشوهرم زندگی کنیم تا هم خیالش از تنهابودن من در خانه راحت باشه (چون همسرم بخاطر کارش گاهی وقتا سفریکی دو روزه میره) و هم بعدا یک خانه ویلایی و بزرگ و مستقل رو بتونیم بخریم.
ولی حاج آقا من قبول نکردم.دراین چندماه هیچ بدی از خانواده شوهرم ندیدم ولی من پدرشوهر و مادرشوهرم رو بسیار دوست دارم و نمیخوام خدایی نکرده بعدا بخاطر بحثی یا دخالتی حرمتم شکسته بشه. و نمیخوام بعدا ناراحتی پیش بیاد.
و مهمتراز اون اینه که حالا که وضع مالی همسرم شکر خدا خوبه ، دوس دارم مستقل باشم.
من موافقت نکردم و همسرم هم با ناراحتی قبول کرد که مستقل باشیم.
سوال من ازشما اینه...
به نظرتون موافقت نکردن من کار اشتباهی بود ؟
و یک سوال روانشناسی دیگه هم ازشما دارم...
وقتی بین منو همسرم بحثی پیش میاد ایشون یک مدت نسبتا کوتاه حالت قهر به خودشون میگیره. خودشون میگن که نیاز به خلوت و تنهایی داره. من در این دوره قهرکوتاهشون سعی میکنم آرومش کنم .ولی از این رفتار خیلی ناراحت میشم.چطور میشه کاری کرد مردی در خلوت و تنهایی رفتن خودش رو به قهر کردن دو سه روزه تبدیل نکنه؟
از شما میخوام که بهم کمک کنین تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم!
سلام
...
اگرمیشه چندتا راه حل برای حل مشکل وابستگی به اینترنت بهم بگین متاسفانه به طرز بدی گرفتارش شدم ممنون.خداحفظتون کنه.
سلام استاد عزیز
دختری دارم حدودا سه سال و نیم. متاسفانه علی رغم مراعات کلیه شئون مسائل جنسی و پوشش جلوی این کودک و عدم وجود فیلم و تصویر نامناسب و کانال های تلویزیونی ماهواره ای در منزل، مدتی هست که رفتارهایی مشابه خودارضایی از خود نشان می دهد؛ پاهای خود را شبیه سوار شدن بر اسب روی هر وسیله یا ابزاری که شرایط مناسب را داشته باشد گذاشته و خود را به آن مالیده و عقب و جلو می کند. به پزشک مراجعه کردیم و گفتند اگر چسبندگی ندارند در ناحیه تناسلی پس مشکل عفونت و حساسیت و خارش و ... نیست
دکتر گفتند که سعی کنید حواسش را بصورت غیر مستقیم پرت کنید.
اما او خیلی هوشمندانه تر از سنش عمل می کند و مثلا کاملا مراقب هست در لحظاتی که ما نیستیم یا حواسمان نیست این کار را انجام میدهد. قضیه برایم کمی مشکوک است. خیلی نگران هستم.
لطفا راهنمایی فرمایید.
سلام
زنی هستم که چند سالی است ازدواج کرده ام. ثمره ازدواجم دو فرزند است. بعد از به دنیا آمدن بچه ها ارتباط عاطفی من و شوهرم کمی سرد شد و حالا با آمدن واتساپ همسرم بکلی سرد شده. همسرم پاسخم را به سردی می دهد و مرا از خودش دور می کند. گاهی بعد از چند ماه با التماس من و ناراحتی او باهم رابطه داریم.
گاهی وقتا فکر میکنم ازدواج کرده اما با آمدن به خونه شک برطرف میشه شناسنامش راچک میکنم.
بی تفاوت نمیتوانم باشم خودم هم احساس دارم اما همسرم نسبت به احساس من بی تفاوت است کمکم کنید چکار کنم؟ ممنون.