🖌 نویسنده: علیاکبر مظاهری
🌿 زیباییهای اخلاق (۶)
🔻 اشاره
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان، این است که از اخلاق بنویسیم و گوشههایی از زیباییهای اخلاق را بنمایانیم و نیز پارهای از اخلاقمداران را نشان دهیم، تا جانهایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامتهای اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است.
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.
پیش از ورود به گوشههایی از زندگی شاطرحسین، این سخن جاننواز پیامبرمان را ببینیم:
«مَن وَرًَخَ مُؤمِناً فََقَدَ أحیاهُ»؛۱
کسی که تاریخ زندگانی مؤمنی را بنگارد، او را زنده کرده است.
شاطرحسین، کمسواد بود، اما عالم بود. میان سواد و علم، تفاوت لطیفی است؛ بهویژه در فرهنگ اسلامی. سواد، مجموعهای از دانستهها است، اما علم، علاوهٔ بر دانستهها، نور است. ببینید:
«لَیْسَ اَلْعِلْمُ بِکَثْرَةِ اَلتَّعَلُّمِ وَ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اَللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اَللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ»؛۲
دانش، نه آن است که با فراوانی آموختن، حاصل شود، بلکه نوری است که خداوند آن را در قلب کسی میافکند که بخواهد هدایتش کند.
خداوند علیم، این علم را در قلب شاطرحسین افکنده بود.
آشنایی من با ایشان از حدود سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ است. ایشان را چنین شناختم؛ ایشان چنین بود:
۱. دیانتش همراه با معرفت بود.
دینداریاش آگاهانه بود. او خدا را از روی شناخت مؤمنانه میپرستید. اسلام را از بن جان پذیرفته بود. کردارش عابدانه و باورمندانه بود و نیز عاشقانه.
۲. مُتُعَبِّد بود.
تَعَبُد، گوهری است ارجدار که سر آدمی را در برابر خداوند، فرو میافکند و دل را بر شریعت، نرم میکند؛ یعنی وقتی بندگی خدا را پذیرفتیم، بر آستان او سر بساییم. و آنگاه که حقبودن دیانت را باور کردیم، بر معارف آن دل بسپاریم.
شاطرحسین، حقا که باورمندانه به سرای اسلام درآمده بود و بر همهٔ معارف و احکام آن خاشع بود. باورمندی او به دیانت و فروتنی او بر آستان اسلام، از کردار و گفتار او آشکار بود.
۳. راستگوی راستین بود.
هرگز دروغ نمیگفت؛ نه دروغ معروف، آنکه واضح است؛ بلکه حتی دروغ مصلحتی، کاسبانه، تعارفی، و بهشوخی هم نمیگفت.
بنابرمثال: اگر کسی پول درشتی نزد او میآورد که برایش خُرد کند، اگر میتوانست، خرد میکرد، اما اگر در دخلش پول خرد بود، اما آن را لازم داشت، نمیگفت ندارم، بلکه میگفت از دکان بعدی، از جای دیگر، بگیرید. با اینکه این دروغ مصلحتی، مرسوم بود و اصلاً دروغ به حساب نمیآمد.
هرگز از او دروغ نشنیدم؛ هیچ نوع از دروغ را.
۴. فحش نمیداد.
در فحشندادن، مانندی برای ایشان در ذهن ندارم. به شوخی هم فحش نمیداد. حتی به کسانی که سزاوار لعن بودند، مانند قاتلان امام حسین ـ علیهالسلام ـ فحش نمیداد، بلکه آنان را مؤدبانه لعنت میکرد. هرکس، بیاستثنا، نزد او به کسی یا چیزی فحش میداد، مهلتش نمیداد که ادامه دهد؛ فحششنیدن را گناه میدانست، هرچند دیگری به دیگری فحش دهد. صبر نمیکرد تا فحش او تمام شود و به او تذکر دهد و نهی از منکر کند، بلکه اجازهٔ ادامهٔ فحش را نمیداد.
۵. شعارهای دیانت را آشکار میکرد.
مثلاً: هنگامی که اذان ظهر یا مغرب را صلا میدادند. اگر ممکن بود، پای تنور به نماز میایستاد. همیشه وضو داشت. و اگر مشتریان زیاد بودند و توقف پختن نان، ممکن نبود، در همان حال که نان به تنور میزد، با صدای بلند، اذان میگفت. فضا را با رایحهٔ اذان، عطرآگین میکرد.
۶. در مجالس دینی و علمی، حضور همیشگی داشت.
آن زمانها، در اصفهان، محافل دینی و علمی، رونقی شایان داشت. در همهٔ فصلهای سال، در همهجای اصفهان، مجالس سخنرانی و آداب مذهبی، برقرار بود؛ در مسجدها، حسینیهها، خانهها... .
شاطرحسین، بیشتر دانش و معرفت خود را از این مجالس میگرفت.
۷. از حضور در مکانهای شُبههدار، سخت پرهیز میکرد.
زمانی، عروسی یکی از بستگان نزدیکش بود. نوبت نانپختن عصر و شب را تعطیل کرد. دکان نانواییاش را بست و به مجلس عروسی رفت. نزدیک مجلس که رسید، از صداهایی که بیرون میآمد، دانست که مجلس، آلودهٔ به گناه است. برگشت و به مسجد رفت. میدانست که برای نرفتن به آن مجلس، از خویشاوندانش ملامت خواهد شد، اما او رضای خدا را میطلبید و به فرمودهٔ امیر مومنان ـ علیهالسلام ـ در راه رضای خدا، از ملامت ملامتگران باکی نداشت.
شاطرحسین اکنون به سرای دیگر رفته است، اما یاد او و خاطرههای مؤمنانهاش دلم را صفا میدهد.
رضوان الاهی بر او باد.
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱. سفینة البحار، مادهٔ «ورخ».
۲. امام صادق ـ علیهالسلام ـ منیةالمرید.
ما را در رسانههایمان دنبال کنید👇
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
#علیاکبر_مظاهری