پاسخ‌های علی اکبر مظاهری

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق همسر» ثبت شده است

استقلال در سکونت

سلام و خسته نباشید
استاد من مدتی هست که به لطف خدا ازدواج کردم و اگرخدا بخواد چند ماه دیگه به قول خودتون هم آشیانه میشیم. همسرم مردی فهمیده و مهربان و بسیار زحمت کش هستن. ایشون حدود9سال با من اختلاف سنی دارن.موضوع اینه که شوهرم این اواخر تصمیم گرفته بودن که به صورت موقت، حدود یکسال ما پیش خانواده شوهرم زندگی کنیم. ولی حاج آقا همسرم خداروشکر از نظر مالی هیچ مشکلی ندارن و حتی یک واحدآپارتمان نقلی هم دارن. اما نظر همسرم اینه که فعلا یکسال ما موقتا پیش پدرشوهرم زندگی کنیم تا هم خیالش از تنهابودن من در خانه راحت باشه (چون همسرم بخاطر کارش گاهی وقتا سفریکی دو روزه میره) و هم بعدا یک خانه ویلایی و بزرگ و مستقل رو بتونیم بخریم.

ولی حاج آقا من قبول نکردم.دراین چندماه هیچ بدی از خانواده شوهرم ندیدم ولی من پدرشوهر و مادرشوهرم رو بسیار دوست دارم و نمیخوام خدایی نکرده بعدا بخاطر بحثی یا دخالتی حرمتم شکسته بشه. و نمیخوام بعدا ناراحتی پیش بیاد.

و مهمتراز اون اینه که حالا که وضع مالی همسرم شکر خدا خوبه ، دوس دارم مستقل باشم.

من موافقت نکردم و همسرم هم با ناراحتی قبول کرد که مستقل باشیم.

سوال من ازشما اینه...

به نظرتون موافقت نکردن من کار اشتباهی بود ؟ 

و یک سوال روانشناسی دیگه هم ازشما دارم...

وقتی بین منو همسرم بحثی پیش میاد ایشون یک مدت نسبتا کوتاه حالت قهر به خودشون میگیره. خودشون میگن که نیاز به خلوت و تنهایی داره. من در این دوره قهرکوتاهشون سعی میکنم آرومش کنم .ولی از این رفتار خیلی ناراحت میشم.چطور میشه کاری کرد مردی در خلوت و تنهایی رفتن خودش رو به قهر کردن دو سه روزه تبدیل نکنه؟

از شما میخوام که بهم کمک کنین تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم!

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۹

ساز ناکوک خانم در زندگی

سلام

در بربرابر زنی که همه اش غر می زند و فقط منفی می بیند ناشکر است و کار خودش را قبول دارد و بسیار کم حرف چه باید کرد درست شدنی و قابل اصلاح است اظهار محبت نمی کند زندگی سرد و افسرده محبت حاکم نیست بدون دلیل شادی و خنده نیست در اصل ظاهرا با هم هستیم درخفا مطلقه وووووو

ادامه مطلب...
۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۷

همسری سرد و بی روح

باسلام

زندگی ماخیلی سرداست هرچه محبت کردم جواب نگرفتم منفی نگر پرخاشگر کم حرف 

2فرزند داریم یکی ازدواج کرد و یکی دانشجو. زود تنها شدیم چه تنهایی. وارد منزل که می شوم جواب سلام را نمی شنوم بدون دلیل از اینجا راه می افتیم تا مشهد حرفی نمیزند اهل دعا و عبادت است کارش شد تسبیح نگاه به تلویزیون وخوابیدن اما بی نشاط کم محبت. هر وقت سراغش میروم بی میل است و رغبتی نشان نمی دهد. می گوید: برای همین کار خوبی بدبین است هیچ عشق وعلاقه ای به من نشان نمی دهد. من هم دیگر خسته شدم و بریده. درد دل بسیار.

ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۷