🖌 نویسنده: مریم یوسفی عزت
🍃 ریشههای عدم فرزندآوری
شوربختانه، جامعهٔ اکنونیما، به سمت دو قطبیشدن در مسائل خانواده، پیش میرود. برخی در فرزندآوری افراط میکنند و رسالت خود را در کثرت تعداد فرزند میدانند. اما برخی دیگر، از وجود حتی یک فرزند، ابراز نفرت و نارضایتی میکنند.
شوربختانهای دیگر، افراط و تفریط در فرزندآوری، از ملاکهای انتخاب همسر شده است، و گاهی، در مشاورههایم مشاهده کردهام که تنها به دلیل معیار تعداد فرزند، از آن ازدواج گذشتهاند.
عقاید آنانی را که افراط میکنند، کاویدهام. همهچیز در آن دخیل است، غیر از اهمیت تربیت فرزند.
و اما برخی از آنانی که فرزنددوست نیستند، ریشه در بدکامی کودکیشان دارد.
اینک، به نمونهای از تفریطها و بدکامی کودکی میپردازیم:
دختر و پسری، برای مشاورهٔ ازدواج، نزدم آمدند. در بسیاری از موارد، شباهت مابین وجود داشت. و این خواستگاری، تنها به دلیل تعداد فرزند، به سرانجام نرسید. دختر به داشتن دو - سه فرزند علاقه داشت، اما پسر، فرزند نمیخواست؛ مگر به شرطها و شروطها، آن هم یک فرزند، ده سال پس از ازدواج.
پسر، شیفتهٔ دختر بود. برای این شیفتگی، روانکاوی و درمانش را پیگیری کرد تا شاید این ازدواج انجام شود.
اکنون، از زبان پسر در جلسهٔ روانکاوی میشنویم:
👨🍼 فرزند ناخواسته و مشغلههای والدین
«من، فرزندی ناخواسته بودم. زمانی که به دنیا میآیم، مادرم محصل و شاغل بوده. شغل مادر در بیمارستان است. اغلب، شیفت شب به بیمارستان میرفت. خودش بارها به زبان آورده که با وجود من بسیار سختی کشیده و گاهی گریه هم میکرده.
من همیشه احساس میکنم یک بار اضافی بودهام. به یاد دارم زمانی که ۵_۶ ساله بودم، پدر و مادرم برای نگهداری از من مجادله میکردند. و هیچکدام، مسئولیت من را نمیپذیرفت. در آخر دعوا، مادرم مجبور میشد من را با خودش به بیمارستان ببرد. آنجا تنها بودم.
هشتساله شدم که برادرم به دنیا آمد. مادرم دیگر به من توجه نمیکرد. دیگر فرصتی نداشت که توجه کند. شاید دوستم نداشت. من به برادرم حسادت میکردم و او را دشمن خود میدانستم. الان، به همین دلیل، دلم نمیخواهد فرزندم، خواهر یا برادر داشته باشد. فکر میکنم اگر دو فرزند داشته باشم، در حق یکیشان ظلم خواهم کرد.
و اما درسهایم: من به معلم و مدرسهام علاقه داشتم. اما والدینم در درسهایم کمکی نکردند؛ مگر پدرم، بسیار کم. برای همین، درس من در مقطع ابتدایی، ضعیف بود و در مدرسه سرخورده میشدم.
اما در سن راهنمایی، معلم خصوصی گرفتم و انواع کلاسهای آموزشی را شرکت میکردم. وضع مالی خانوادهام خوب است. تأمین مالیام میکردند، اما هیچ رنگ و بویی از محبت پدر و مادر ندیدم. برادرم را هم دوست نداشتم.
در آن غربت، به درسخواندن پناه بردم. اکنون، یکی از نخبگان کشوری هستم و میخواهم برای ادامهٔ تحصیلات به خارج از کشور بروم. زیرا به خانوادهام تعلق خاطری ندارم.
من، کودکی نفرتانگیزی داشتهام. پدر و مادرم به من ظلم کردند. من نمیخواهم به یک انسان دیگر ظلم کنم. ضمن اینکه میخواهم تحصیلاتم را ادامه دهم و وجود فرزند مزاحم من است. بنابراین، من هم پدر بدی برای فرزندم خواهم بود.»
🔹 ما با رفتارمان و شیوهٔ تربیت فرزندمان، کیفیت زندگی حداقل یک انسان دیگر را رقم زدهایم.
به امید کارآمدی مسئولیتپذیریهای بهتر و بیشتر!
۴ آذر ۱۴۰۳
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
#مریم_یوسفی_عزت
#کودکیِ_بدکام